کوچ

به دنبال آرامشی زلال
کوچ می دهم این جسم خسته را
که در فراموشی عمیق این مردمان
و چهرهای عبوس بی لبخندشان
حل شدم...
گاهی حتی من لطیف مهربانم را گم می کنم در این اخم بی اراده
.
باید رفت ...
.
.
شاید کوچ
مرهم این عصیان بی قرار باشد...


باید بار سفر بست ...