دوستی برام نوشته بود:
بزرگ شدن سخته. دیدی وقتی آدم داره قد می کشه ، پشت پاهاش درد می گیره... همه تجربه های زندگی یه هوا آدمو بزرگ تر می کنن!
.
.
حالا ، من دارم با تمام وجود دردو احساس می کنم . اما انگار من فقط قد نمی کشم چون درده فقط از یه ناحیه نیست . فکر کنم من دارم تو چند جهت بزرگ می شم.
چی می شد بزرگ نمی شدیم ؟
جنگیدنو دوست ندارم اما از مغلوب شدنم بیزارم. یه بار برای همیشه جای گریز از جنگ دلم می خواد وایسم . انعطاف همیشه جواب نمی ده . آدمایی هستن تو دنیا که بزرگیشون حتی قد کوچیکیه انعطاف منم نیست ...
باید وایستادو نشون داد که انعطاف ضعف نیست.
که نجابت ، معنیش بی عرضگی نیست.
برای آدم بعضی وقتا ، بعضی چیزا ارزش ایستادگیم ندارن اما حالا من می خوام وایستم که به خودم ثابت کنم ضعیف نیستم و به بقیه هم ،
گرچه ،
درجه اهمیت بقیه اونقدی نیست که ارزش ایستادنو داشته باشه ....
یه انرژی بی کران هست که از من حمایت می کنه . اسمشو مثل بقیه گذاشتم خدا .
.
.
خدا الان دوباره دلم می خواد پنجه های دست بزرگو مهربونتو بذاری پشتمو حلم بدی جلو .
بگی نترس ...
.
ترس
.
همش مال این ترس است که آدمای کوچیک به خودشون اجازه می دن بزرگیتو سرکوب کنن...
.
پس نترس
نترس
نترس
.
.
.
نباید بترسم ....
چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی
چه قدر هم تنها
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
دچار یعنی
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست
نه وصل ممکن نیست
همیشه فاصله ای هست
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصله ای هست
دچار باید بود
وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد
و عشق
سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست
و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر
همیشه عاشق تنهاست
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند
و او ؤ ثانیه ها بهترین کتاب جهان را
به آب می بخشند
و خوب می دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود ....
شعر از سهراب
برای تو که حضور گرمت ، تنهاییم را پر می کند .
مرگ؛
آسان نیست اما پذیرفتنی است .
آنچه بعد از رفتن می ماند ، خاطره است و یاد و عُلقه
و یادگاری
که حس غریب بودن را زنده نگاه می دارد ...
و تو ،
ماندنی ترین یادگاری که به جا ماندی .