کاش می دانستی
ما را
مجال آن نیست
که روزهای رفته را
از سر گیریم
و لحظه های بی بازگشت را
تمنا کنیم
کاش می دانستی
فردا
چه اندازه دیر است
برای زیستن
و چه اندازه زود
برای مردن
و همیشه واژه ای است پر فریب
کاش می دانستی
یک آلاله را
فرصت یک ستاره نیست
و به ناگاه
بسته خواهد شد
پنجره های دیدار
در اجبار تقدیر
کاش می دانستی
سلام
.
.
.
گرچه اولین باری نیست که وبلاگ می نویسم اما حس خوب نوشتن، دوباره آغار کردن و سر از لاک دلتنگی بیرون آوردن خودش شوق عظیمی به همراه دارد که از بیانش با لغات ناتوانم .
این بار تنها شروع می کنم چرا که فرصت بودن با دوستان محدود است ، دریغ ....
دیگر از انباشتگی همه آنچه می توانستم بگویم اما مجالی نمی یافتم ، از اینکه مخاطب مطبوعی نمی یافتم ، از آبستنی حوادث ریز و درشت پیرامون و ....
به تنگ آمده بودم ....
.
مددی تا آغازی نیک .. .